پادشاها صبوح دولت تو


متصل با صباح محشر باد

بنده امروز پنج روز گذشت


که برین برهمی زنم فریاد

نه کسی می رسد به فریادم


نه یکی می کند ز حالم یاد

چه دهم شرح لطفهای کچل


آن نکو سیرت فرشته نهاد

سر من از جفای او کل شد


که به موییم از و نگشاد

بستد از بنده راه خود صد بار


یک یک راه راه بنده نداد

کرد بیداد و داد دشنامم


دادای پادشاه عادل داد

بخت نیکت به منتهای امید


برساناد و چشم بدمرساد